در یک پژوهش بررسی شد؛
شریعتی با تفکیک سویههای انقلابی و اعتراضی فرهنگ از سویههای تخدیری و تحمیقی و چپاولگرانه و مستبدانۀ آن فرهنگ را محور و کانون تحولات آتی ایران قرار داد.
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، در دهههای چهل و پنجاه ایران بیش از هر دههای از دهههای معاصر، کانون تحولات شدید و متفاوت اجتماعی، سیاسی، دانشگاهی، اقتصادی و فرهنگی بوده است. علی شریعتی متفکر نام آشنایی ایرانی محصول گفتمانهای حاکم بر این دوران است.
رضا ماحوزی (عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی) در مقالهای با عنوان «شریعتی و نزاع روشنفکران و استادان» به این موضوع اشاره میکند که با مرگ استالین و افشاگریهای خروشچف از ویرانیها و کشتار مخالفان در آن دوران، بدیلهای جدیدی از چپگرایی در چین و کوبا رواج یافت که میتوانست مخالفین شوروی و مخالفین حزب توده و هر روشنفکر چپاندیش و جریانِ انتقادیدوستی را به خود مشغول دارد.
* راههایی برای رسیدن به جامعه مستقل
این پژوهشگر در این مقاله مینویسد: در دانشگاه هاروارد ایده «فشار بزرگ» با بنمایهای مارکسیستی، اما با اهدافی لیبرال، خواهان اصلاحات فوری و شدید اقتصادی در کشورهای جهان سومی طرفدار بلوک غرب بود تا این کشورها بتوانند از دایره فقر و بحرانهای اجتماعی و سیاسی خارج شوند.
ماحوزی در ادامه به این موضوع اشاره میکند که در داخل نیزدو گروه آمریکایی «راکول» و «وارن» در سازمان برنامه، جوانان ایرانی را متقاعد کرده بودند که با اجرای یک برنامه فشرده مدرنیزاسیون سکولار و عملگرا در ایران میتوان در پایان به اهداف چندگانهای از جمله تثبیت وضعیت اقتصادی، دموکراسی، تضعیف استبداد در ساختارهای جامعه استقلال و رفاه دست یافت.
* هدف از تأسیس کانون مترقی
این پژوهشگر بیان میکند که از دل همین مباحث و برنامهریزیها بود که حسنعلی منصور و هویدا «کانون مترقی» را با هدف گردهم آوردن جوانان ایرانی موسوم به ماساچوستیها تأسیس کردند تا ایده «فشار بزرگ» هاروارد نخست مجالی برای طرح و گفتگو بیابد تا در اولین فرصت تاریخی، این اخوانالصفاهای جوان و باانگیزه آن ایدهها را در دولتی پیشرو به اجرا درآورند.
کانون مترقی با هدف گردهم آوردن جوانان ایرانی موسوم به ماساچوستیها تأسیس شد
این پژوهشگر توضیح میدهد که کانونی که بخت یارش شد و در نتیجه چند رفت و برگشت سیاسی و پیگیری عوامل خارجی و اقتضائات داخلی و منطقهای، خیلی سریع توانست پس از اسدالله علم، حسنعلی منصور و هویدا را به مقام نخستوزیری برساند و با ارتقاء خود در هیئت «حزب ایران نوین» برای یک و نیم دهه تمامیت ارکان سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ارتباطات ایران و حتی منطقه را در دست بگیرد.
* شریعتی و ساختارهای بازتولید کننده چپاول مستضعفین
به زعم این پژوهشگر علی شریعتی که در پاریس خود را نماینده شاخۀ نهضت آزادی جبهۀ ملی میدانست در همکاری با دوستانی همچون مهدی چمران، ابراهیم یزدی و دیگران، خود را همزمان در مواجهه با هر دو سویه چپ جدید پسااستالینی و برنامههای توسعه حزب ایران نوین میدید؛ اولی قرائت جدیدی از چپ ارائه میکرد که میتوانست تودههای غیرکارگر و جوانان و دانشجویان و مبارزان و چریکها را نیز با خود همراه سازد و دومی، با اولویت دادن به اقتصاد خصوصی و آزاد و اتخاذ مشیای سکولار در حوزه فرهنگ، تغییر روبناهایی همچون فرهنگ و دین و اخلاق لیبرال و جهان وطنی ایرانیان را در رؤیا میپروراند.
ماحوزی در این مقاله مینویسد: شریعتی در میان این دو طیف، سویۀ رهایی و آزادی را انتخاب کرد؛ منتها نه از راه پیشنهادی حزب ایران نوینِ هویدا بلکه به زعم او، از راه «اعتراض به ساختارهای بازتولید کننده چپاول مستضعفین» او ارکان تشکیل دهنده این ساختارها را در سیاست، دین و سرمایه اقتصادی دنبال کرد و مثلثی را نشانه گرفت که صورتی جهانی داشت.
* اقتصاد سرمایهداری، سیاست مستبدانه و تخدیر دینی سازمان یافته
ماحوزی در این پژوهش توضیح میدهد که شریعتی میتوانست به کمک زبان جامعهشناسی بومیِ آمیخته به ایدئولوژی چپ استاندارد شدهای که برای خویش ساخته بود، رد و نشانه آن را در سرزمین خود نیز بیابد؛ مثلث زر و زور و تزویر یا همان اقتصاد سرمایهداری، سیاست مستبدانه و تخدیر دینی سازمان یافته.
شریعتی به همراه دوستانش با آرمان الجزایر و فلسطین همراهی میکرد تا با مثلث شومِ اتحاد یافته در نظامهای سرمایهداری مبارزه کند
این پژوهشگر مینویسد: شریعتی که با این نگاه در شاخه فرانسۀ کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج کشور مشق اندیشه و مبارزه میکرد و به همراه دوستانش با آرمان الجزایر و فلسطین همراهی میکرد تا با مثلث شومِ اتحاد یافته در نظامهای سرمایهداری مبارزه کند.
این پژوهشگر در ادامه به این موضوع اشاره میکند که شریعتی با ورود به ایران و استقرار بر کرسی دانشگاه، موضعگیریهای خود را صورتی آکادمیک بخشید؛ این بار در واژگانی همچون اسلامشناسی و جهانبینی، توحید، توتمپرستی، هنر متعهد، پروتستانتیسم اسلامی، بازگشت به خویشتن، خودسازی انقلابی، تشیع علوی و تشیع صفوی، نقد فلسفه اسلامی، تمجید از عملگرایی و غیره.
* جامعه ایران در مبارزه با ارکان سه گانه
در این مقاله آمده است که برای شریعتی این مفاهیمِ برآمده از ایدئولوژی چپ میتوانند جامعه ایران را در مبارزه با ارکان سه گانه مذکور نمایندگی کنند؛ کاری که از مفاهیم و نظریههای آکادمیک رایج در گروههای جامعهشناسی و فلسفه دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها برنمیآید و استادان نظریههای طرفدار وضع موجود یا آنانی که به زعم وی، سر در آخور تاریخ اندیشهها کرده و چیز جدید و معاصر و به حرکت درآورند به دانشجویان نمیدهند، نمیتوانند چیزی را تغییر دهند.
در ادامه آمده است که این وضعیت به زعم شریعتی در نهاد مدرن دانشگاه حکومتی وابسته به جبهه استبداد و سرمایهداری ریشه دارد، که خود بازتولید کننده همان ساختارهای سیاه و ارتجاعی است.
این نویسنده در این مقاله مینویسد: شریعتی برخلاف ماساچوستیها و هارواردیهای ایران، فرهنگ و عناصر فرهنگی حرکتبخش را بهعنوان کانون اندیشههای خود برگزید؛ همان سویهای که ماساچوستیهای ایران به عنوان روبنا و ماحصل زیربنای اقتصادی تحلیل کرده و لذا نسبت به آن خنثی و سکولار بودند.
ماحوزی با این توضیح که، شریعتی با تفکیک سویههای انقلابی و اعتراضی فرهنگ از سویههای تخدیری و تحمیقی و چپاولگرانه و مستبدانۀ آن فرهنگ را محور و کانون تحولات آتی ایران قرار داد و تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایران را نتیجۀ تصفیه منابع فرهنگی و خودآگاهی اقشار جوان و تودهها نسبت به این منابع دانست.
در پایان به زعم این نویسنده، شریعتی کار خود را از نقطهای آغاز کرد که ماساچوستیها و یاران هویدا و هارواردیهای سازمان برنامه آن را کنار گذاشته بودند و بسان خروجی و نتیجه اقدامات اقتصادی خود به آن نگاه میکردند؛ نسل تکنوکراتی که زبان اقتصاد و تعاملات جهانی را بهتر از زبان فرهنگ بومی و جامعه خود میشناختند.