به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری علم و فناوری آنا، حنیف عمرانزاده چند سالی است که وارد جرگه مربیان شده و امسال هم در تیم نساجی فعالیت داشت. وی که زمانی یکی از بازیکنان پر سر و صدای فوتبال ایران بود حالا زندگی متفاوتی دارد و روزهای آرامی را سپری میکند. مدافع و مربی سابق استقلال چند روز قبل میهمان خبرگزاری آنا بود و گفتوگویی مفصل را با خبرنگار ورزشی این خبرگزاری انجام داد که مشروح این مصاحبه را در زیر میخوانید:
*اگر به عقب برگردم تمام کارهایم در فوتبال را دوباره انجام می دهم
*مظلومی گفت حنیف، قهرمان نشویم هم من می روم هم تو
*از چین، قطر و ازبکستان و امارات پیشنهاد داشتم اما نتوانستم از استقلال جدا شوم
*هرگز انتظار نداشتم من را در لیست مازاد استقلال بگذارند
*دیگر هرگز به عنوان مربی به استقلال بر نمی گردم
* در مورد خیانت به استقلال آقای فکری یکروز حرف می زند
*رحمتی و جباری الان بازی می کردند قیمتشان 100 میلیارد بود
*قلعه نویی می گفت آقای حنیف استرسیان استری داری؟
*منصورخان به مدیرعامل باشگاه گفت: یا جای من اینجا است یا جای عمران زاده
*پروفسور سمیعی را نشناختم، او را از تاق هتل بیرون کردم
*موش آزمایشگاهی استقلال بودم
سوشا به هواداران استقلال توهین کردم با او دعوا کردم
متن کامل مصاحبه را بخوانید:
آنا: به نظر میرسد از شر و شوری افتادی و خیلی تغییر کردی…
به هر حال هر چه سن بالاتر می رود آدم افتاده تر و سنگین تر می شود.
آنا: اگر به 15 سال قبل برگردیم چه کارهایی را انجام نمیدهی؟
تمام کارهایی که کردم را حتی به غلط انجام میدهم! البته حاشیههای بیرون را تکرار نمیکنم، اما در فوتبال همه کارهایم را تکرار می کنم چون از آنها لذت بردم. با کارهایم به نوعی حال کردم و زندگی کردم. شاید الان اشتباهی نمیکردم که به فوتبال آسیب بزند. مثلا اگر به 15 سال قبل برگردیم شبها زودتر میخوابیدم. بهترین سال فوتبال من سال ۲۰۱۳ بود که بازیکن منتخب سال آسیا شدم. ۱۱ گل زدم و تنها سالی بود که ۱۰ و نیم شب میخوابیدم. یادم است جواد نکونام یک برنامه شکم داده بود و هر روز کارها را انجام میدادم و ساعت 10:30 هم میخوابیدم. همیشه رعایت کردم، مثلا ممکن بود برخی شبها تا ساعت یک بیدار باشم ولی اینطور نبود که تا ۴ و ۵ صبح بیدار باشم.
آنا:اگر قواعد خیلی حرفهای فوتبالیست را رعایت میکردی، به کجا میرسیدی؟ چه اتفاقی میافتاد؟ پیشنهاد خارجی خوب هم داشتی؟
از چین، قطر، امارات و ازبکستان پیشنهاد داشتم. ما یک کمک مربی در پاس همدان داشتیم که نامش لوکا رادمن بود.او فیلم بازی های من را داده بود و همه کارهایم انتقالم به بلژیک اکی شده بود اما نرفتم چون در استقلال حل شده بودیم. من همیشه میگویم اگر در استقلال باشید بعد از یک الی دو سال میتوانید جدا شوید، اما بعد از آن سخت میشود. چون نمیتوان دل کند. میتوان در عرض یک الی دو سال دل کند اما اگر به چهار-پنج سال برسد نمیتوانید جدا شوید. یعنی از ته صف به جلوی صف میرسید و با تجربه میشوید.
آنا: کار را سخت نمیکند؟ چون باید خودت را بالا نگه داری؟
چرا سخت است اما چون با مردم و هوادار اخت شده اید، شهرت آمده و قربان صدقه رفتن مردم را می بینی نمی توانی کاری بر خلاف میل آنها انجام بدهی. در هر جایی بازخوردهای خوب و یا بد دریافت میکنید و جزئی از زندگی و همراه زندگی میشود. به نظرم بعد از یکی دو سال بازی برای استقلال خیلی سخت میتوان جدا شد. بسیاری از بچهها گفتند آن حرفی که گفتی درست است. میگفتم بعد از یکی دو سال میتوانی جدا شوی، اما بعد از ۴ الی ۵ سال خیلی سخت است. چون فکر و ذکر این تیم است. خودم بعد از جدایی از استقلال دیگر نتوانستم بازی کنم و روی همه چیزم تاثیر گذاشته بود.
آنا: چطور از استقلال جدا شدی؟ زمانی که در زمین شماره ۲ آزادی گریه کردی را فراموش نمیکنم. تا به حال ندیده بودم فردی با این هیکل و هیبت و اخلاق در زمین شروع به گریه کند.
چند هفته مانده بود به پایان لیگ به من گفتند که دو ساله با باشگاه تمدید کن، همه چیز روی روال بود ولی من خودم گفتم آخر فصل امضا می کنم، من که همیشه اینجا هستم. شاید کسی باور نکند ولی ما با بگو و بخند و با ۵۰ درصد با آقای فتح الله زاده میبستیم. من و آرش برهانی و بسیاری از بچهها این مدلی قرارداد میبستیم. در سال ۲۰۱۳ که جزو بهترین بازیکنان ایران شدم و در تیم منتخب سال اسیا قرار گرفتم ۹۵۰ میلیون قرارداد داشتم. بازیکن آزاد بودم اما در سال بعد ۹۰۰ میلیون گرفتم و با وجود اینکه به تیم ملی دعوت شده بودم و خیلی عملکرد خوبی داشتم ۵۰ میلیون تومان پائین میآمدم. الان این مسئله نیست. در سال ۹۱ قرارداد ۹۵۰ میلیونی با عملکرد ۱۰ گل و ۲ گل در آسیا و ۳ پاس گل و پنالتی داشتم ولی از سال قبلم قرارداد کمتری امضا کردم. الان شما چنین چیزی می بینید؟ اما یک نکته خیلی برایم جالب بود که هنوز در ذهنم باقی مانده است.
آنا: چه نکته ای؟
سه روز قبل از بازی فینال جام حذفی که باید در خرمشهر بازی می کردیم با پرویز خان مظلومی در آسانسور باشگاه استقلال برخورد داشتم. او در آسانسور به من گفت حنیف اگر فینال را برنده نشویم هم تو میروی و هم من! من خیلی تعجب کردم چون پیشنهاد تمدید قرارداد داشتم ولی او گفت حتما باید جام را بگیریم.
آنا: بعد از جدایی ات هم گلایه زیاد داشتی… مثل همان گریه ای که از تو در بازی دوستانه دیدیم…
من الان کار فنی انجام میدهم و مربی هستم.می دانم که حرف اول و آخر را سرمربی میزند. میتواند و حق دارد بازیکنی را بخواهد یا نخواهد. من نسبت به برخوردی که با ما شد ناراحت بودم.اینکه یکدفعه در کنفرانس خبری اعلام کنند ما در لیست مازاد هستیم رفتار غیر قابل باوری بود. بازیکنی که قرارداد ندارد و آزاد است کجای دنیا در لیست مازاد قرار می گیرد؟ حق منصوریان بود که بگوید من فلانی را میخواهم و فلانی را نمیخواهم؟ استقلال ارث پدرم نبود که آنجا باشم. همانطور که پیروز قربانی رفت و من آمدم و بعد از منافراد دیگری آمدند. قطار حرکت میکند و می ایستد و مسافر جدید سوار میشود، اما برخورد بد بود. در همان سال یادم است باشگاه پرسپولیس، از بازیکنانی که جدا شده بودند به صورت تلفنی تشکر کرد. شما که با ما بعد از 8 سال حضور در استقلال تماس نگرفتید بلکه درکنفرانس خبری نام بازیکنانی که قرارداد نداشتند را در لیست مازاد گذاشتید؟ این واقعا شاهکار بود.
آنا: بعد از چند سال هم مربی استقلال شدی…
بله بعد از اینکه از استقلال جدا شدم زیاد دوام نیاوردم و یک سال و نیم بعد جزو کادر فنی استقلال شدم.
آنا: تو به همراه محمود فکری و مرفاوی و خیلی های دیگر عضو کادر فنی استقلال بودید.چه شد که آن سال آقای فکری میگفت خیانت شده است….
این را خود حاج محمود(فکری)یک روز باید باز کند چون این مسئلهای است که خودش روی آن سوار بود و از جزئیاتش خبر داشت اما آن سال خیلی اذیت شدم. شاید باور نکنید ولی همان سال با خودم عهد بستم به دیگر عنوان عضو کادر به استقلال برنگردم مگر اینکه شرایط بسیار خوب و استثنایی باشد که برگردم.
آنا: واقعا؟ چرا این تصمیم را گرفتی؟
همانطور که گفتم خیلی اذیت شدم. در آن سال قبل از سپاهان در صدر جدول بودیم. می گفتند ما بد بودیم، اما تیمهای دیگر خیلی بدتر از ما بودند که نتوانستند بالای سر ما باشند. یادم است یک بازی مهم با سپاهان داشتیم که من کرونا گرفته بودم و با تیم به اصفهان نرفتم. آن سال دو امتیاز بالای سپاهان در صدر جدول بودیم و ۴ امتیازهم بیشتر از پرسپولیس داشتیم.بازی با سپاهان را در اصفهان باختیم و ما دوم شدیم ولی استقلال در هفته چهاردهم در صدر جدول بود و تیمهای دیگر شرایط خوبی نداشتند. نمی دانید آن سال چه اتفاقاتی رخ داد ولی کاملا معلوم بود اتفاقاتی پس پرده رخ داده است. هر روز یک داستان داشتیم، دوربین ها یواشکی به تمرین تیم می آمدند، پیج های استقلالی ما را که صدرنشین بودیم می زند که استقلال خوب بازی نمی کند، هر روز یک نفر به تمرین می آمد و داستان درست می کرد…..
آنا: چرا به این شکل رفتار می شد؟
همانطور که گفتم تیم خوب بازی نمی کرد ولی صدرنشین لیگ بودیم و می بردیم البته تیم ما بالانس هم نبود.مثلا یک دفاع چپ و دو فوروارد داشتیم، اما صدر جدول بودیم، اما مردم راضی نبودند.به قول امیرخانِ قلعه نویی شما نمیتوانی همیشه خوب باشی و همیشه هم بد نیستی…
*آنا: یعنی اینقدر شرایط بد بود که تصمیم گرفتی دیگر به عنوان مربی به استقلال برنگردی؟
بله واقعا بد بود. من هر روزساعت ۹ به محل تمرین می رفتم و ۴ بعدازظهر به خانه میآمدم. فرزندم تازه یک سالش شده بود.کلا یکساعت با خانواده بودم و بهترین تایم بازی کردن من با فرزندم بود اما از ساعت ۶ تماسهای اعضای تیم و حتی کادر فنی با من شروع میشد. از ساعت ۶ تا ۱۰ و نیم شب گلایهها را گوش میکردم و بازیکنان را آرام میکردم، تازه ۱۱ شب یک نفر از کادر فنی تماس میگرفت و او را هم آرام میکردم! هر شب همین داستان را داشتم. مثلا همه بازیکنان ما بازیکنان خوبی بودند، گلایه میکردند که چرا بازی نمی کنند یا مثلا شرایط تیم ما اینگونه است و من مجبور بودم آرامشان کنم چون خودم جای آنها بودم. من نیاز داشتم کسی خودم را آرام کند. برنده میشدیم ولی فحش میخوردیم. یادم نمی رود هفته دوم با فولاد بازی داشتیم و بازی هفته اول را برده بودیم. مقابل فولاد جلو بودیم و بعد از خوردن گل تساوی قرار بود شیخ دیاباته وارد زمین شود. یکدفعه گفت من باید به دستشویی بروم و در همان لحظات تیم گل دوم را خورد. از همانجا داستان ها شروع شد و تیم از هفته دوم به حاشیه رفت. اتفاقی که امسال برای نساجی هم افتاد.بی سابقه است در هفته دوم شروع به زدن ما میکردند. یادم است بعد ز اینکه از کرونا خلاص شدم چند هوادار به محل تمرین آمدند و به من گفتند تو را بخدا از استقلال بروید. فکر می کنم فیلم آن را دیده باشید. من وقتی آن حرف را شنیدم و رفتار آن هوادار را دیدم گفتم دیگر دوست ندارم بمانم و هرگز به عنوان مربی به استقلال بر نمی گردم. آن سال تمام ریش های من سفید شد. شما یک زمانی بازیکن بودی و تمرین میکردی و تمام میشد و می رفت اما زمانی که در کادر فنی هستید خیلی چیزها را میبینید. آن سال متاسفانه ناهماهنگی زیادی در تیم وجود داشت.
آنا: مثلا؟
مثلا یک نمونه خنده دار را بگویم تا ببینید چه خبر بود.بعد از بازی گل گهر در سیرجان و در حالی که تیم آماده برگشت به تهران بود دیدیم ۱۲۰ تا پیتزا آوردند.کل تیم ما 50 نفر بود و با احتساب همراهانی که کنار تیم بودند کلا 60 پیتزا باید سفارش می دادند.ما سوال کردیم چرا 120 تا پیتزا آمده که فهمیدیم پرویز خان مظلومی که سرپرست تیم بود یک سری و دکتر تیم هم که مسئول غذای بازیکنان و کادر فنی است هم یک سری سفارش داده بود! به کل کسانی که کنار تیم بودند و حتی سربازهای داخل فرودگاه پیتزا دادیم و باز هم 30-40 تا پیتزا زیاد آمده بود! من فقط دیدم حسین امانتی که تدارکات تیم بود پیتزاها را داخل ساک می گذارد گفتم حسین جان چه کار می کنی؟ گفت شما بگو چه کار کنم نمی توانم این همه پیتزا را دور بریزم، پس باید با خودمان به تهران ببریم و یک فکری برایش بکنیم. آن سال خیلی از این داستان ها داشتیم.
آنا: اگر نکته ای به یادت هست بگو…
مثلا مدیریت باشگاه با رئیس هیئت مدیره خوب نبود. رئیس هیئت مدیره با بازیکنان خوب بود و به بازیکنان یک چیز میگفتند و مدیرعامل در جریان نبود. این ناهماهنگیها و این مسائل اذیت کننده بود. مثلا یادم است بازی یخیلی مهمی در پیش داشتیم اما هیئت مدیره با یک فرد دیگر در تلویزیون دعوا میکرد.من خودم دو سه بار در آن سال با مدیریت باشگاه به چالش برخوردم. واقعا میتوان از استقلال آن سال یک کتاب نوشت. مثلا هفته دوم به ما فحش دادند که شیخ دیاباته آقای گل شده پس چرا به او بازی نمیدهید؟ یادم است اصلا دیاباته تمرین نمیکرد. تنها تمرین شیخ این بود در دور زمین می دوید و در یک تمرین ضربه به چارچوب شرکت می کرد.سرمربی هم می گفت وقتی بازیکن هر روز مصدوم است و تمرین نمی کند حق بقیه بازیکنان خورده می شود و نباید بازی کند تا خوب شود.البته آن سال سالی بود که بازی ها تحت تاثیر کرونا بود و تماشاگری نمی آمد. شاید اگر تماشاگران بودند تشویق تماشاگر روحیه ما بود ولی در فضای مجازی حالتی دیگر بود که انصافا این بی معرفتی است. برخی از صفحات مجازی را دیده ام که واقعا دلی کار میکنند یعنی روی منطق مطلب مینویسند و حمایت میکنند اما برخی نیستند. شما دیدید در نساجی مازندران و شهر قائم شهر چطور اذیت مان کردند.
*تقریبا همان کادری که از آلومینیوم اراک در آن تیم خوب کار کرده بودند به تیم نساجی منتقل شده بودید. اگر کوتاه بخواهید بگویید در مورد نساجی چه میگویید؟
حرف در مورد نساجی زیاد دارم اما فکر همه چیز را میکنم. از یک طرف حضور آقای حدادایان و از طرف دیگر مردم استان مازندران که میدانم چقدر نساجی را دوست دارند باعث شده تا امروز سکوت کنم. همان زمان که در تیم بودیم میخواستم حرف بزنم و خیلی چیزها را بگویم اما سرمربی تیم اجازه این کار را نداد و گفت تیم را وارد حاشیه نکنید.تا یک جایی سکوت درست است ولی از یک جایی به بعد واقعا خیانت است.چون میدانم مردم چقدر این تیم را دوست دارند و به هر حال باید یکسری مسائل را بدانند به خصوص که حالا کادر فنی جدید این تیم معرفی شده است. واقعاً عدهای بودند که امسال اذیت کردند و به علت منافع خودشان یا کسی دیگر نخواستند تیم نتیجه بگیرد. البته ما هم اشتباه داشتیم و اصلا منکر این مساله نیستم ولی مردم باید بدانند کسانی هستند که چه باشند و چه نباشند آنجا اذیت میکنند. امسال اتفاقاتی رخ داد که ما از خودیها خوردیم! میدانید چرا؟ یک روز آقای بایندریان مصاحبه کرد و گفت ما کادر فنی تیم را به خاطر هواداران تغییر دادیم و این همان بزرگترین اشتباه نساجی در چند سال اخیر است. نساجی ۵ سال است در لیگ برتر حضور دارد. جواد نکونام رفت، رضا مهاجری آمد. رضا مهاجری رفت، مجید جلالی آمد. جلالی رفت، رضا مهاجری و محمود فکری و حمید مطهری و مهدی رحمتی و … آمدند. آیا همه این مربیان ایراد دارند؟ اتفاقا اصلا اینگونه نیست. هواداران واقعی نساجی که روی سکوهای وطنی اشک میریزند باید ببینید ایراد چیست که این همه مربی به قائمشهر میایند و نتیجه نمیگیرند.
یک جا بحث فنی است که درست است ولی وقتی مسائل دیگر وسط میآید باید ببینید چه کسانی پشت پرده هستند. به نظر من آقای حدادایان باید بنشیند و این را بررسی کند که البته مطمئن هستم همه چیز را خوب میداند. او جلسهای با بزرگان فوتبال ایران (جلالی و…) بگذارد و ریشه یابی کنند که چرا این تیم ۵ سال لیگ برتر بود و با وجود هزینه هایی که شده همیشه در انتهای جدول قرار دارد. چرا ۸-۹ مربی عوض شده اند؟ امکانات خوب، پرواز اختصاصی، زمین تمرین، هتل و… وجود دارد ولی داستان چیست؟ مشکل چه کسانی هستند؟ مگر میشود هفته پنجم در خانه به بازیکن و مربی تیم خودتان فحش بدهند؟ منافع چه کسی در خطر است؟ امسال مهدی رحمتی میخواست تیم را درست کند و همه کار کرد تا یک عده آرام باشند ولی نگذاشتند. تست گیری کرد، تمرینات را در مازندران شروع کرد، اردوی یک هفتهای در قائمشهر برگزار کرد و کلی بازیکن جوان به این تیم تزریق کرد اما هر کاری کردند که این تیم نتیجه نگیرد. فوتبال هزار داستان و اتفاق دارد، مثلا یک زمان در اراک میگیرد و در قائمشهر نمیگیرد. اما چیزی که ما دیدیم بحث فنی نیست من نساجی را دوست دارم چون این تیم قدیمی و ریشه دار است ولی دیدید که مربی اسپانیایی هم نیامده رفت. اصلا نان یک عده در این است که این تیم موفق نشود.جالب است یک عده در فضای مجازی استان کارهایی کردند که برای ما روشن شده بود ولی میخواستیم ببینیم آیا خجالت میکشند که به تیم شهر خودشان خیانت میکنند یا نه؟ دیدیم نه تنها خجالت نمیکشند بلکه ترسی ندارند که این تیم روز به روز افت کند. این نفرات چسبیده به نساجی هستند، روی سکوها آدم دارند، در فضای مجازی و توئیتر با افرادی که سلامت روانی ندارند در ارتباط هستند و درون تیم نساجی هم با برخی بازیکنان ارتباط دارند.
آنا: چه داستان هایی داشتید…
جالب است همین آقایان کانالهای تلگرامی و صفحات اینستاگرامی با ۴۰۰-۵۰۰ فالوور درست میکنند و چون درون تیم آدم دارند اخبار را روی این کانالها میگذارند تا به مردم ثابت کنند در حال افشاگری هستند. همین ها مرتب در صفحات شخصی خودشان عکس آقای حدادیان را منتشر می کنند که وانمود کنند حامی او هستند اما پشت پرده به عواملشان میگویند در صفحات مجازی از کسی که چند سال است این تیم را از نظر مالی به آرامش رسانده توهین کنند. البته مالک باشگاه خودش به این نتیجه رسیده اما به خاطر اینکه دوست ندارد نساجی به مشکل بخورد سکوت کرده است. اینها دوست داشتند در تمام تصمیمات سرمربی تیم حضور داشته باشند اما به آنها باج داده نشد و همینکه چند بازی نتیجه نگرفتیم شروع به سمپاشی کردند و به هدفشان هم رسیدند. مردم قائمشهر بدانند مهدی رحمتی، من، اشکان نامداری، وحید رضایی و همه کسانی که آنجا بودیم نساجی سالها است در این فوتبال حضور و با شرایط همه استادیوم ها آشنایی داریم. در بازی با ذوب آهن در ورزشگاه وطنی با چشم خود دیدم که یکی از آقایان لا به لای جمعیت با دست به مردم اشاره کرد که فحش بدهید و سپس خودش را قایم کرد. در بازی با آلومینیوم اراک در هفته ششم از دقیقه ۲۰ به بازیکن میگفتند بی غیرت که بازیکن تیم روحیه نداشته باشد و نتواند بازی کند.در کدام شهر در هفته ششم علیه بازیکن و مربی فحاشی می کنند آن هم در حالی که از ۵ بازی قبل ۲ تساوی و یک برد کسب کرده بودیم. در بازی با شمس آذر از قائمشهر چند نفر را به قزوین فرستادند که به تیم توهین کنند و از همان توهین ها هم فیلم گرفتند و به صفحات مجازی خودشان ارسال کردند. آنها فکر میکردند ما خیلی چیزها را نمیبینیم در حالی که دست آقایان رو شده بود.آنجا یک کانون هوادارانی داشت که ظاهرا فقط باید یک نفر در آنجا کار کند و اگر فرد دیگری بیاید همه جوره برایش میزنند. جالب است بدانید شنیدهام بعد از جدایی ما رئیس کانون هواداران استعفا کرده و به همین دلیل برخی ها به ورزشگاه نمیروند! این چه نوع عاشقی است؟ مگر نمیگویند ما عاشق نساجی هستیم پس چطور ۳-۴ هفته آقایان در ورزشگاه حضور نداشتند؟ البته حالا که مربی تیم تغییر کرده امیدوارم آقایان توبه کرده باشند و حداقل از سرمربی جدید حمایت کنند. البته در بین لیدرهای نساجی هم بودند کسانی که معرفت داشتند و تیمشان را دوست داشتند اما یک تعداد فقط منافع خودشان را میخواهند و نساجی برای آنها مهم نیست.
مردم قائمشهر بدانند یک پدر و پسر در آن شهر حضور دارند که یکی روی سکو و یک هم در فضای مجازی کارها را هدایت شده پیش میبرند. فقط کافی است که کارها دلخواه آقایان نباشد،پدر روی سکو شروع به سنگ اندازی برای تیم می کند و پسر هم در فضای مجازی که پیجی به اسم نساجی دارد. جالب است پسر معروف در باشگاه کار میکرد و حقوق هم میگرفت ولی در کار تیم میگذاشت. وقتی تیم نتیجه نمیگرفت در پیجی که در اختیار داشت هواداران را تحریک میکرد، نظر سنجی میگذاشت و کارهایی می کرد که هوادار تا بازیکن و مربی نساجی را میدید شروع به فحاشی می کرد. بارها شده بود که بازیکنان نساجی شاکی می شدند و میگفتند این آدمها هوادار نساجی هستند یا دشمن نساجی؟ سید مهدی رحمتی را سالها است میشناسم، او ساکت است و شاید یک حرفهایی را سالها در دلش نگه دارد ولی قرار نیست او همیشه ساکت باشد.من نمیتوانم همه چیز را باز کنم. مطمئن باشید او در مورد نساجی حرف دارد و دست خیلیها را رو خواهد کرد، شک نکنید او حرفهایی در مورد نساجی و خائنین به این تیم میزند که یک بار برای همیشه مردم این نفرات چسبیده به نساجی را بشناسند. مطمئن باشید رحمتی اگر حداقل به نساجی نتوانست از نظر نتیجه گرفتن کمک کند اما حرفهای وی به مردم مازندران و نساجی خیلی کمک خواهد کرد.شک ندارم او به زودی در مورد همه چیز حرف میزند و مردم مازندران از او بابت معرفی یکسری آدم خیانتکار تشکر میکنند.
آنا: از گذشته حرف بزنید. در زمانی که فوتبال بازی میکردی و نسل شما که در دهه ۹۰ اوج گرفتید، با نسل فعلی تفاوت زیادی دارید. منتخب تیم آسیا شدید، پیشنهاد خارجی داشتید و. در این ۱۰ سال (۹۰ تا ۱۴۰۰) از سال ۹۸ به بعد روند تغییر کرد، رقمها وحشتناک شد. تفکرات تغییر کرد و مدل فوتبال عوض شد. نسل قدیم که صحبت میکردند میگفتند حسن روشن و علی پروین و. بعد که جلوتر میآییم میگفتند مجتبی جباری و علی دایی را ندیدید. الان یک مقدار سطح پائین میآید. اگر یک بازیکن مثل مجتبی جباری در استقلال بود سالی ۷۰-۸۰ میلیارد قیمت داشت.
بازیکنی الان در لیگ ۱۲۰ میلیارد تومان پول میگیرد. باشگاه با چه حساب و کتابی پرداخت میکند، کاری ندارم، اما مجتبی جباری و مهدی رحمتی قیمتشان الانش ۱۰۰ میلیارد تومان بود. آرش برهانی ۷۰ الی ۸۰ میلیارد پولش بود. نسل قبل تر، قبلتر را تعریف میکرد. در زمان ما میگفتند سهراب بختیاری زاده و رحمان رضایی چقدر خوب بودند. در نسل ما رحمان رضایی، سید جلال، امیرحسین صادقی و پژمان منتظری شدند. هر چه نسل به نسل جلوتر میرویم کیفیت پائینتر میآید. ما نمیتوانیم با خلیج فارس رقابت کنیم. ۱۰ الی ۱۵ سال قبل بازیکنان خوبی داشتیم، اما امکانات نداشتیم. امسال در جام ملت های آسیا عربستان خوب نبود اما نباید عربستان را در امسال نگاه کنید، باید ۴ سال بعد این تیم را نگاه کنید. همانطور که برای قطر اتفاق افتاد. قطر ۷ الی ۸ سال پیش بازیکنان خوبی آورد و ۴ سال پیش جواب گرفت و رویه اش هنوز ادامه دارد. عربستان هم همینطور. در بحث فنی همه در حال پیشرفت هستند.
آنا: زمانی که فوتبال بازی میکردید، آنقدر وضعیت مالی باشگاه ها بد بود که مثلا سه هفته به پایان لیگ، پول دریافت میکردید اما الان استقلال و پرسپولیس بیشتر به بازیکنان میدهند. یادم است می گفتند بازیکنان استقلال و پرسپولیس به سپاهان میروند و پول بیشتر میگیرند. الان برعکس است و میگویند ما به استقلال و پرسپولیس میرویم و پول بیشتری میگیریم.
نسل فوتبال الان با نسلهای قبلی خیلی فرق میکند. نسل امروز، نسلی هستند بی پرده و بی پروا حرف میزنند. اگر جایی قیمت بالاتر باشد، به راحتی جابجا میشوند. البته آقایان کاری کردند که ارزش پیراهن پائین آمده است. درقدیم این طور نبود. به من ۲۰ درصد پول داده بودند با یک چک ۷۰۰ میلیون تومانی برای ۴ ماه بعد. باور کنید یک سال دنبال چک بودم. بعد از پایان فصل فقط ۲۰ درصد پول گرفته بودم و چک به دست بودم. شاید باور نکنید شنیده بودم یکی از مدیران استقلال در هیات محمود کریمی حضور دارد و هر شب آنجا می رود. بعد از ۵-۶ بار به آنجا رفتن آن مدیر به من گفت خجالت می کشم شما را اینجا می بینم که برای پولتان پیگیر هستید، آقایان پول این چکی که دست شماست را گرفتند و ما نتوانستیم به شما بگوییم. من با یک چای و قند قرارداد می بستم هر چند بودند بازیکنانی که به قول آقای فتح الله زاده ۱۴ ساعت مذاکره میکردند. الان مدیر برنامه همه کار را میکند. در زمان ما ۲-۳ بازیکن مدیر برنامه داشتند. آقایان کاری کردند که ارزش پیراهن پائین بیاید. در قدیم باید بازیکن خوبی میبودی، ۵ سال در لیگ بازی میکردی، در تیم سطح بالا بودی جزو خوبها میشدی و بعد به استقلال و پرسپولیس میآمدی. اما الان نیم فصل بازی میکنی و میبینی در استقلال هستی. الان کیفیت بازی این است که ۳ گل بزنید بهترین هافبک میشوی. سه تا پاس گل بدهی بهترین بازیکن میشوی. قبلا مجتبی جباری در یک نیم فصل تیم را قهرمان میکرد. ایمان مبعلی، محرم نوید کیا، احمد جمشیدیان و یا میثم بائو این شرایط را داشتند و عالی بودند. این طور نبود که با دو تا پاس گل بهترین عملکرد یک فصل باشید. آقای گلها را نگاه کنید. الان آقای گل ( شهریا مغانلو و رضا اسدی) در حال حاضر ۱۰ گل زده اند. سالی که شیخ آقای گل شد، ۱۲ تا گل زد که ۷ الی ۸ تای آنها پنالتی بود اما قبلا رضا عنایتی و آرش برهانی نزدیک به 20 گل در یک فصل می زدند و کلی هم فرصت از دست می دادند. الان بازیکنِ استقلال هنوز آنلاین قراردادش خشک نشده هر روز مقابل دوربین ها است.
آنا: کاملا درست است چون قبلا مصاحبه گرفتن از بازیکنان بسیار سخت بود اما الان میکسدزون ورزشگاه ها محلی برای تبلیغات بازیکنان شده است.
الان میکسدوزن استادیوم ها خیلی قشنگ شده است، یک نفر شعر میگوید، از سعدی و حافظ، یک نفر هر چه دلش می خواهد جواب می دهد و خیلی چیزهای دیگر که بارها آن را دیده ایم. قبلا این طور نبود. وقتی میباختیم از میکسدوزن با معذرت خواهی رد میشدیم و خجالیت می کشدیم حتی عذرخواهی کنیم. ارزش پیراهن استقلال برای ما آنقدر زیاد بود که جرات نداشتیم سر بالا کنیم. جالب است خاطره ای برایتان بگویم. یک بار امیر قلعه نویی در رختکن نشسته بود و نیکبخت بدون منظور لباس خود را برای شستن درآورد و پرت کرد. نه تنها نیکبخت بلکه همه بعد از بازی لباس ها را یکجا می انداخیتم که تدارکات آنها را برای بازی بعدی آماده کنند. قلعه نوعی این صحنه را دید. داد زد و گفت پیراهن را پرت نکن. این پیراهن را خیلیها پوشیدند و مثل ناموس است اما الان متفاوت است. از نسل ما بدتر بودند و قبل ترها هم اینطور بودند، اما به نظرم الان پول حرف اول را میزند و شرایط جامعه این کار را کرده است.
آنا: یک مصاحبه از آقای قلعه نوعی در سال ۹۳ دیدم که از او سوال کردند چه بازیکنی تو را بیشتر اذیت میکند گفت حنیف عمران زاده… واقعا اذیت می کردی؟
احتمالا به شوخی گفتند. فکر میکنم همان سالی بود که هر جا میزدم می رفت توی گل خودمان! در آن سال امیر خان گفت چه کار میکنی؟ برای ما درد سر شدی؛ میخواهند دفع کنند به توپ میخورند. یک مقدار شیطنت فوتبالی داشتم ولی حالت فان و شیرین داشت و همه خوشحال میشدند.
آنا: یک بار در تمرین استقلال با یک خبرنگار درگیر هم شدی…ماجرا چه بود؟
آن روز را خوب به یاد دارم. یکی از خبرنگاران جلوی رختکن ما آمد و من از پشت سر به او گفتم اینجا رختکن است و بازیکنان لباس عوض می کنند، اینجا نباش که او حرفی زد و درگیر شدیم و بعد هم از او عذرخواهی کردم.
آنا: ظاهرا یک خاطره هم با پروفسور سمیعی داشتی…
بله ایشان بزرگترین جراح مغز و انسان بزرگ و دوست داشتنی است. قبل از دربی در هتل اسپیناس طبقه بیستم بودیم. آن هفته قرار بود سمینار جراحان دنیا برگزار شود و در این هتل اجلاس داشتند. من با سید مهدی هم اتاق بودیم. سید سر سجاده در حال خواندن نماز بود و ما همیشه درب اتاق را باز میگذاشتیم. من با لباس ورزشی روی تخت دراز کشیده بودم که یک پیرمرد با یک آقایی دیگر وارد اتاق شد. وقتی آن صحنه را دیدم عصبانی شدم گفتم چرا وارد اتاق میشوی؟ اصلا فکر نمیکردم پروفسور سمیعی باشد. گفتم، چون درب اتاق باز است نباید وارد شوی و او را بیرون کردم، او هم خجالت کشید و رفت. محافظش گفت چه کار میکنی؟ ایشان پروفسور سمیعی است.من که باورم نمی شد سوال کردم واقعا می گویی که توضیح داد قرار است ایشان اتاق ها را برای میزبانی از جراحان زبده دنیا بازدید کنند و چون در اتاق باز بود فکر کردیم کسی داخل آن نیست و آمدیم.من هم رفتم و معذرت خواهی کردم.
آنا: ظاهرا یکبار هم منصورخان را در همدان عصبانی کرده بودی. درست است؟
بله من در همدان در هتل ورزش زندگی میکردم. در طبقه دوم هتل بودم. یک موتور آنجا داشتم که آن را دزدیدند. فردای آن روز موتوری جدید خریدم. در را باز کردم رزروشن گفت چه کار میکنی؟ موتور را کجا میبری؟ گفتم شما ساکت باش و حرف نزن. درب آسانسور را باز کردم و موتور را با تک چرخ بالا بردم و شیشه آسانسور شکست. بعد از آن موتور را به طبقه دوم و به اتاق خودم بردم و بغل تختم پارک کردم. سامان صفا همبازی آن سال گفت موتور را روشن کن. اتاق روبروی من اتاق آقای چلنگر بود. وقتی چلنگر دید سامان و من پشت موتور هستیم در را بست و قفل کرد. داخل راهروی هتل با موتور ویراژ میرفتیم. گفتم بریم ژوزف بازیکن خارجی مان را بترسانیم. یک راهروی کوچیک بود و بعد سالن میشد. سامان موتور را پشت در گذاشت و معکوس که داد موتور وسط اتاق پرید.ژوزف ازخواب بیدار شد دید ما دو تا با موتور داخل اتاق هستیم.او فردا صبح قراردادش را فسخ کرد. فردا صبح منصورخان پورحیدری ما را سوار بر موتور در آسانسور دید. گفت اینجا یا جای من است یا جای اینها. فردای آن روز با آقای اولیایی جلسه گذاشتند که من را ببخشند و من گفتم کار خاصی نکردم. کلی هم جریمه ام کردند.
آنا: گفتی اگر به عقب برگردید دوباره همان کارهایی که در فوتبال کردید را میکنم. مثلا دعوایی که در دربی با سوشا مکانی کردید را انجام میدهی؟
بله انجام میدهم؛ چون به هواداران توهین میکرد یعنی کری میخواند.البته شنیدم الان استقلالی شده است(می خندد) ولی آن روز او سمت هواداران ما خوشحالی میکرد. ما با هم رفیق و همبازی بودیم و وقتی دربی تمام شد به او گفتم سوشا برو سمت خودتان خوشحالی کن ولی اعتنایی نکرد و بعد که کارش را تکرار کرد دعوا کردیم.من به او گفتم هواداران استقلال ناراحت هستند ولی او گوش نکرد. ما۴ بار پرسپولیس را برده بودیم، اما سمت هواداران حریف خوشحالی نمیکردیم. شاید شیطنت میکردیم ولی هرگز توهین نه چون اینها شیرینی فوتبال است و فوتبال با این چیزها قشنگ بود.
آنا: شماره پیراهن هایت در استقلال را یادت هست؟ بله
۱۵-۴- ۵، من شماره ۵ را خیلی دوست داشتم. دفاع وسط بودم و علاقه زیادی به ۵ داشتم. در سال اول و دوم این پیراهن بر تن بیژن کوشکی بود. سال اول ۱۵ پوشیدم. وقتی شماره ۴ خالی شد ۴ را پوشیدم و نزدیک به ۶ سال شماره ۵ را به تن داشتم.
آنا: آخرین پیراهنت با استقلال را هنوز داری یا نه؟
بله آخرین پیراهن را دارم. دست یکی از دوستانم (رضا خانکی) بود. بازی با صبا آخرین بازی من با استقلال در لیگ بود که آن لباس را به رضا هدیه دادم ولی او بعدا معرفت کرد و این پیراهن را به من برگرداند.
*اولین لباس چطور، آن را داری؟
اولی را هم دارم. بعداز محرومیتم که بخشیده شدم و ۲-۳ دقیقه بازی کردم به عنوان هافبک دفاعی آمدم. آن پیراهن را هم دارم.
آنا: یک گل عجیب و از میانه زمین هم به تیم یاسوجی زدی…
ما قبل فینال بود که بازی گره خورده بود. دقیقه ۸۵ بود. من بیشتر درگیر من میشدم و پژمان پوشش میداد. در آن بازی ناخواسته فریدون زندی توپ را میگیرد و بازیکنان حریف هم او را پرس میکنند. با لهجه خاصش میگوید حنیف بیا. من دو متر وارد زمین حریف میشوم. استپ که میکنم میبینم دو نفر با سرعت سمت من میآیند. برگشتم و دیدم پژمان هم آن طرف باز است. سید مهدی هم در گل ایستاده. گفتم اگر توپ لو برود تمام است. توپ را که جلو انداختم کمی بالا آمد و کمانه کرد و به تور دروازه حریف چسبید.
آنا:چند گل برای استقلال زدی؟
با جام باشگاه ها و جام حذفی نزدیک به ۱۸ گل زدم. در لیگ ۱۴ گل زدم و ۳ الی ۴ تا جام حذفی زدم و ۳ تا آسیا زدم.
آنا: بازیکنی الان هست که در سبک و مثل خودت بازی کند.
محمد دانشگر را خیلی دوست دارم. سیاوش یزدانی هم اگر قدر خودش را بداند خوب است. سبک بازی سامان فلاح را هم دوست دارم، او خوب و جنم دار است. از آنهایی است که ۱۵ سال میتواند فوتبال بازی کند. در نساجی هم سام دلیری را داشتیم که اینده روشنی دارد.
آنا: در استقلال بخیه هم زیاد خوردی…
بله مثل موش آزمایشگاهی همه چیز با ما تست میشد. یادم است بازی با الغرافه داشتیم و منگنه هم تازه وارد ایران شده بود. من ابرویم و سرم با هم پاره شد، لب خط آمدم و دیدم دکتر نوروزی یک منگنه به اندازه کتاب درآورد. گفت بخواب همینجا بدوزم، گفتم چی؟ تو را به خدا چسب بزن. همانجا کنار زمین من را خواباند و ۱۱ منگنه زد. این دستگاه بخیه طوری بود کخ توی گوشت میرفت و آهنش پارگی راجمع میکرد؟ یادم است چند روز بعد از بازی در شمال به یک دارخانه رفتم تا قرص بخرم.یک بچه آنجا بود که به مادرش گفت ببین این آقا در کله اش آهن دارد. مادر آن بچه فکر می کرد من قرتی بازی در آورده ام ولی به او گفتم این کله شکسته است وگرنه ما شیطان پرست نیستیم. خیلی درد کشیدم، باور کنید نمیتوانستند این بخیه ها را باز کنند. آن لحظه یک بالش زیر سر من پر از خون بود و من فقط داد میزدم.
آنا: تو و بیک زاده هم در استقلال خاطرات زیاد دارید. مثلا ماجرای شکستن بینی اش در استخر که خودش آن را تعریف کرد و …
بله ان ماجرای استخر معروف است. هاشم تنها بازیکنی بود که در تمام رویدادهای بزرگ فوتبالی روز قبلش مصدوم میشد.یک بازی دوستانه با تیم الوصل امارات داشتیم که هاشم دفاع چپ ما بود و کاپیتان آنها دفاع راست بود. کاپیتان همبازی فرهاد بود. وسط بازی کاپیتان آنها گفت چرا دفاع چپ شما من را خراب میکند؟ گفت او من را میبیند و توپ را به من میدهد و بعد من را میزند و از من رد میشود. گفت با این کار من را خراب میکند. به او بگویید خودش از من رد شود من از پس او بر نمی آیم ولی او توپ را به من می دهد، بعد من را می زند و توپ را می گیرد و و جلو می رود. این مدلی بیشتر آبرویم می رود. بیک زاده تنها بازیکنی بود که با ۲۰ سانت پارگی کشاله، ۳۵ دقیقه بازی میکرد. اصلا این موضوع امکان ندارد. یادم است دقیقه ۶۵ بازی با تراکتور در تبریز دیدیم هاشم بیک زاده کشش میرفت. گفتیم چرا این کارها را می کند و کشش می رود مگر 65 دقیقه بازی نکرده؟ اما ظاهرا کشاله وی پاره شده بود و خودش هم خبر نداشت، ۲۰ سانت از عضله اش پاره شده بود، اما بازی کرد.
آنا: نکته ای امیر قلعه نویی به یاد داری که برای مخاطبان بگویی؟
یک بازی با تراکتور داشتیم که آن را باختیم، یادم است مادر امیر خان قلعه نویی فوت کرده بود و او به تبریز نیامد. بعد از بازی در تمرین خیلی عصبانی بود، همه را جمع و به قولی منفجر کرد. او به همه گیر داده بود. همه صحبت کردند و گفتند ما استرس داریم. گفت چه استرسی دارید؟ مگر تیم محلات است که استرس دارید؟ اینجا تیم استقلال است و پول میگیرید که خوب بازی کنید آقای سیاوش خان چه کسی استرس دارد؟ سیاوش گفت حنیف هم استرس دارد. گفتم اگر بگویم استرس ندارم سیاوش اکبرپور خراب میشود گفتم بله آقا من هم استرس دارم. گفت استرس دارید، باشه جمع کنید و بروید تمرین کنیم. داشتیم گرم میکردیم که یک پاس اشتباه دادم، آقای قلعه نویی گفت آقای استرسیان، استرس داری؟ دوباره بازی درون تیمی را شروع کردیم که با یک اشتباه به ۱۰ دقیقه نرسید که همین جمله را گفت.این آش را سیاوش اکبپور در دامن من گذاشت.یادم است آن سال امیرخان یک فصل به من میگفت آقای استرسیان. امیرخان خیلی زرنگ و حواسش به همه چیز بود. او اتفاقات بازی هفته دوم فصل قبل را هم یادش بود و به روی بازیکنان می آورد.مثل او واقعا نداریم.