همزمان با مرگ او، بیسابقهترین جنایات اسرائیل علیه غزه بیوقفه ادامه دارد و رهبران کشورهای غربی و دولتهایشان هم رکوردهای تعصب نسبت به این رژیم را جابجا کردهاند.
به گزارش کردوار نیوز، مشرق نوست: طبق اعلام رسانههای انگلستان، لرد جاکوب(یعقوب) روتشیلد، سرمایهدار یهودی-بریتانیایی، وارث سلسله معروف بانکداری روتشیلد روز دوشنبه (۲۶ فوریه) از دنیا رفت.
طبق خبر این رسانهها، او به عنوان رئیس بنیاد خیریه خانواده روتشیلد که در سرزمینهای اشغالی مستقر است، اثری محو نشدنی بر رژیم اسرائیل گذاشت. این بودجه برای ساخت کنست رژیم صهیونیستی، دادگاه عالی و اخیراً ساختمان جدید کتابخانه ملی که سال گذشته تکمیل شد، به کار گرفته شد. لیکن، نقش روتشیلدها در شکلگیری و دوام رژیم نامشروع اسراییل و فراتر از آن، امپراتوری جهانی زرسالاران صهیونیست، بسیار کلیدیتر از این حرفهاست.
همزمان با مرگ یعقوب روتشیلد، بیسابقهترین جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه بیوقفه ادامه دارد و رهبران کشورهای غربی و دولتهای ایشان هم رکوردهای طرفداری و حتی تعصب نسبت به این رژیم را جابجا کردهاند. به راستی راز این سرسپردگی محض به موجودیت و بقای رژیم اسراییل چیست؟ نگاهی به ریشههای خاندان ابر-زرسالار روتشیلد شاید راز این سرسپردگی را تا حدی روشن سازد.
پرده اول: مادرخوانده اشرافیت سیاه
دکتر جان کُلمن، محقق و نویسندهی برجستهی آمریکایی در حوزهی شناخت کانونها و محافل قدرتمند زرسالار جهانی، در کتاب جنجالی خود «کلوب رم» نوشت که شرکت بریتانیایی هند شرقی (BEIC) امروزه به عنوان کمیته ۳۰۰، قدرتمندترین و کنترلکنندهترین نهاد در جهان شناخته می شود.
دکتر کولمن در صفحه ۲۹ کتاب خود نوشت که یک بازوی مهم سیاست خارجی بین المللی کمیته ۳۰۰، باشگاه رم (COR) است. او در قطعات مختلفی از کتاب خود، چنین دعاوی را مطرح می کند:
“کلوب رم نمایانگر ساختار فرماندهی ایلومیناتی است. بسیار آسان است که ارتباط بین برنامه های BEIC و سیاست های کنونی COR را ببینیم.”
“کلوب مدرن رم فقط یک جانشینی مداوم و ناگسستنی از جوامع مخفی است که هدف آنها نابودی آزادی و آزادی است.” [صفحه ۱۳]
“این نهادی است که به ایجاد نظم نوین جهانی اختصاص دارد که در آن افراد به اصطلاح ممتاز، کمیته ۳۰۰، حکومت خواهند کرد.” [ص ۸۳]
“[به گفته ایلومینیست و کشیش اعظم کلوب رُم، ویلیس هارمَن،] آرمان های غربی ما، اعتقاد به خانواده، تقدس ازدواج، اعتقاد به کشور خود، غرور ملی، حاکمیت ملی، غرور به اعتقادات مذهبی ما، غرور نژاد، اعتماد ما به خدای قادر مطلق و اعتقادات مسیحی ما همگی منسوخ شده است.” [صفحه ۴۲]
دکتر کلمن در مورد ناتو هم هشدار داد
“کسانی از شما که امید خود را به ناتو میبندید، بهتر است از آنچه در حال وقوع است، آگاه شوید. ناتو اصولا مخلوق باشگاه رم است و دستورات سازمان یافته سازمانی کمیتهی ۳۰۰ را انجام می دهد.”
اما مساله کلیدی مطرحشده توسط کولمن در این کتاب(که به بحث این گزارش ارتباط مستقیم دارد) نظر او دربارهی خانواده سلطنتی انگلستان است.
کتاب «سلسلهمراتب توطئهگران: داستان کمیته ۳۰۰» دیگر اثر تحقیقی ارزشمند جان کلمن درباره دولت پنهان جهانی
علاوه بر شخصیتهای بدنامی مانند هنری کیسینجر، موریس استرانگ، دیوید راکفلر و اعضای خانواده روتشیلد، فهرست دکتر کلمن از شاخصترین اعضای کلوب رم شامل موارد زیر بود: ملکه الیزابت دوم، شاهزاده فیلیپ، دوک ادینبورگ. شاهزاده ادوارد، دوک کِنت؛ و شاهزاده ریچارد، دوک گلاستر و شماری دیگر از لردهای انگلیسی.
طبق گفته دکتر کلمن “باشگاه رم”، که در واقع بازوی سازمانی اشرافیت سیاه ونیزی است، بخشی از کمیته ۳۰۰ به حساب می آید. اشرافیت سیاه متشکل از ثروتمندترین و قدیمیترین خانواده های اروپایی است که دارایی آنها بسیار بیشتر از ثروت خاندان زرسالار معروفی چون خاندان راکفلر است. آنها به دلیل اعمال سیاه خود – استفاده از ترفندهای کثیف، قتل، تروریسم، رفتار غیر اخلاقی و غیرانسانی، انجام مناسک سرّی و آیینی چون قربانی خون و پرستش شیطان – به عنوان «اشرافیت سیاه» شناخته می شوند. اشرافیت سیاه و خانوادههای سلطنتی اروپایی نیز از اعضای برجسته باشگاه رُم هستند.
“بیشتر اشراف سیاه و خانواده سلطنتی اروپایی از طریق ازدواج با خانواده های الیگارشی بریتانیا به رابرت بروس(Robert the Bruce)، فرمانروای اسکاتلند که آیین فراماسونری اسکاتلندی را پایه گذاری کرد، مرتبط هستند. “[صفحه ۳۳]
دکتر کلمن در صفحه ۱۴ کتاب خود نوشته است:
“یکی از قدیمیترین سلسلههای اشراف سیاهپوست ونیزی، سلسله گوئلف است. به عنوان مثال، ملکه الیزابت دوم، یک گوئلف سیاه است – مادربزرگ وی، ویکتوریا از آن تبار خونی است.”
سلسله ولف(Welf)، در انگلیسی گوئلف(Guelph)، سلسله ای از اشراف و فرمانروایان آلمانی است که قدمت آن به منطقه Meuse-Moselle در قرن ۱۱ میلادی برمی گردد. این خانواده ارتباط نزدیکی با خانواده امپراتوری کارولینژها داشت و بعداً شامل خاندان ولف هانوور شد که با به قدرت رسیدن جورج اول در بریتانیا در سال ۱۷۱۴ فرمانروایان بریتانیای کبیر شدند.
طبق مدخل دایرهالمعارف بریتانیکا، منشأ یا «سرخانوادهی کهن»(elder house) تبار ولف محل بحث است، زیرا به نظر میرسد ولف در دوره کارولینژی به عنوان یک نام غسل تعمید بسیار رایج بوده است. اولین نیای قابل شناسایی این خانواده، کُنت ولف بود که در ربع اول قرن نهم میلادی در باواریا صاحب املاک بود. سلسله کارولینژیان (۷۵۰-۸۸۷ بعد از میلاد) سلسله ای است که خانواده ای از اشراف فرانک برای حکومت بر اروپای غربی تأسیس کردند. نام این سلسله از تعداد زیادی از اعضای خانواده که نام شارل را بر خود داشتند، به ویژه شارلمانی، گرفته شده است.
خاندان وِلف هانوفری علاوه بر حاکم شدن بر بریتانیای کبیر، به مقام انتخاب کنندگان امپراتوری مقدس روم (۱۶۹۲) و پادشاهان هانوفر (۱۸۱۴) نیز دست یافتند. حاکمیت بریتانیایی Welfs با ملکه ویکتوریا به پایان رسید – نوادگان عموی او، ارنست آگوستوس، هانوفر را در جنگ هفت هفته ای سال ۱۸۶۶ از دست دادند.
دکتر کلمن در کتاب خود با عنوان «سلسله مراتب توطئهگران: کمیتهی ۳۰۰» اظهار داشت که ملکه ویکتوریا مادر بزرگ اشرافیت سیاه گوئلف بود:
“کمیته ۳۰۰ انجمن مخفی نهایی متشکل از یک طبقه حاکم غیرقابل لمس است که شامل ملکه انگلیس، ملکه هلند، ملکه دانمارک و خانواده های سلطنتی اروپا می شود. این اشراف در هنگام مرگ ملکه ویکتوریا، مادرسالار گوئلفهای سیاه ونیزی، به این نتیجه رسیدند که برای به دست آوردن کنترل جهانی، لازم است اعضای اشرافی آن با رهبران غیر اشرافی اما بسیار قدرتمند، «معامله تجاری»، کسب و کار شرکتی در مقیاس جهانی، صورت دهند. ، و بنابراین درهای قدرت نهایی(سلطهی کامل) روی آنچه ملکه انگلیس دوست دارد از آن به عنوان “عوام” یاد کند، باز شد. [ص ۱۶۲]
کمیته ۳۰۰ تا حد زیادی تحت کنترل پادشاهی بریتانیا است که در حال حاضر، در اختیار الیزابت دوم است… کمیته ۳۰۰ مملو از اعضای اشرافیت بریتانیایی است که دارای منافع و شرکای شرکتی در همه کشورهای جهان، از جمله اتحاد جماهیر شوروی هستند.[صفحه ۱۶۹]
شوالیههای فرقهی Order of the Garter، رهبران کمیته ۳۰۰، قابل اعتمادترین “شورای خصوصی” ملکه الیزابت دوم هستند. [صفحه ۱۹۳]
پردهی دوم: خزران با سپر سرخ
همانگونه که پیشتر در گزارشهایی در مشرق ذکر شد، نظریهای بدیل در تاریخنگاری شبکهی زرسالاران جهانی وجود دارد که خاندان زرسالار معروف را، نه از اعقاب یهودیان غرب آسیا، که از تبار قومی یهودیشده در قفقاز، موسوم به «خزرها» می داند. آرتور کوستلر، پژوهشگر و مورخ نامدار یهودی، در کتاب معروف «قبیله سیزدهم»، به سیر زیست این قوم پرداخته است که پیش از گرویدن به یهودیت، سابقه نوعی از شیطانپرستی رایج در استپهای منطقه شمال دریای مازندران را داشتهاند.
در همان روایت آلترناتیو، راکفلرها، روتچیلدها، سوروسها، گلدمنها و… را «مافیای خزری» مینامند که بعد از جلوگیری از گسترش اسلام از معبر قفقاز به اروپا(که طبق شرح تاریخی کوستلر، خزرهای شیطانپرست نقش مهمی در مقاومت در برابر لشکر مسلمانان داشتند)، در عرض چند سده، به شرق اروپا منتقل و از آن جا به عنوان یهودیان شرق اروپا به سرتاسر جهان پراکنده شدند. اعقاب خزریها بعدا به اروپای شرقی رفتند و سپس با پایهگذاری نظامات مالی نوین، همچون بانک و صرافی، در طول دو سه قرن، یک شبکه مالی فراگیر و قدرتمند جهانی ایجاد کنند و سلطهی جهانی خود را تثبیت نمایند. اما آنها هیچگاه ریشههای خزری خود را فراموش نکردند و هیچگاه از تعمیق و تثبیت ساختار نفوذ و قدرت خود در روسیه و قفقاز دست برنداشتند.
در بازه زمانی ۸۰۰ تا ۱۰۰ قبل از میلاد، خزریان به ملتی تبدیل میشوند که توسط پادشاهی شرور اداره میشود. الیگارشیهای غیبی که در دربار او خدمت میکردند دارای هنرهای سیاه جادوی بابلی باستانی هستند. خزریها در سرزمینهای همسایه به عنوان دزد، قاتل، راهزن و سارقان هویت مسافرانی که می کشند، شناخته می شوند.
در سال ۸۰۰ بعد از میلاد، تحت فشار پادشاه روسیه، سلطان خزریان، یهودیت را به عنوان دین خود انتخاب کرد، با این حال حلقه درونی او به جادوی سیاه بابلی باستانی که به شیطان پرستی مخفی نیز معروف است، ادامه دادند. این مراسم غیبی شامل قربانی کردن کودکان بود. پس از بیرون ریختن خون، خونشان را می نوشیدند و قلب قربانیان را می خوردند.
راز تاریک مراسم غیبی این بود که همه آنها بر اساس پرستش بَعل باستانی معروف به «مولوخ» بود که به عنوان پرستش جغد نیز شناخته می شد. پادشاه خزری این اعمال جادوی سیاه لوسیفری را با یهودیت آمیخت و یک دین ترکیبی مخفی شیطانی را به نام «تلمودیسم بابلی» ایجاد کرد.
آنها در سال ۱۲۰۰ میلادی توسط کشورهای همسایه به مافیای خزریان معروف شدند. کشورهای اطراف برای متوقف کردن آنها نقشه کشیدند. آنها از خزریه به کشورهای اروپایی در غرب گریختند و ثروت هنگفت خود را به صورت طلا و نقره با خود بردند.
مافیای خزری برای سلطه بر انگلستان تلاش خود را در قرن هفدهم آغاز کردند و برای انجام این ماموریت، آنها الیور کرامول را استخدام می کنند تا پادشاه چارلز اول را به قتل برساند و انگلستان را برای بانکداری به روش خزریها امن کند. این آغاز جنگ های داخلی انگلیس بود. لندن سپس به عنوان پایتخت بانکی اروپا آغاز به کار کرد و طرح تشکیل امپراتوری بریتانیا کلید خورد. بار دیگر باید تاکید کرد که خزریها یهودیان واقعی، یعنی خط خونی عبرانی، نیستند، آنها خزری هستند که خود را یهودی نشان می دهند.
مافیای خزری تصمیم می گیرد با استفاده از جادوی سیاه بابلی که به عنوان جادوی پول بابلی یا «هنر مخفی پول درآوردن از هیچ» شناخته می شود، به تمام بانک های جهانی نفوذ کرده و نظام بانکی جهانی را تحت سلطهی خود بگیرد. آنها در راه شکل دادن و تثبیت امپراتوری مالی خود، از «رباخواری» سیستمیک هم استفاده می کردند و می کنند. خزریان معتقدند که به واسطهی قربانی کردن کودکان بسیار برای «بعل» (از جمله بسیاری از فرزندان خود)، تحت حمایت و توجه این اهریمن باستانی هستند.
سرانجام، پادشاه خزریان و دربار کوچک اطرافش در آلمان نفوذ کردند و نام خانوادگی آلمانی معروف «بائر» (Bauer) را برای خود برگزیدند و با جازدن خود به عنوان یک خاندان اصیل، به پرستش بعل و شرارت شیطانی خود ادامه دادند. آنها خود را «باوئرهای سرخ نشان» می نامیدند که نشانی نمادین از پیوند مخفی آنان با مناسک قربانی برای بعل و کشتن کودکان بود. آنها سرانجام، بعد از تثبیت شدن در آلمان، نام خود را به Rothschild تغییر داد. روثشیلد در آلمانی به معنای «سپر سرخ»(rotten schild) است. گفته می شود این نام اشاره به نشانی دارد که سردر خانهی روتشیلدها در آلمان(که چند نسل از ایشان در آن زندگی کردند) نصب شده بود.
روثشیلدها به عنوان مردان اصلی مافیای خزری، بانکداری بریتانیا را ربودند و سپس کل ملت انگلستان را تحت سلطهی پنهان خود درآوردند: بائر/روثشیلد پنج پسر داشت که از طریق عملیات مخفیانه مختلف، از جمله گزارش نادرست از پیروزی ناپلئون(زمانی که او در واقع شکست خورده بود)، در بانکداری اروپا و سیستم بانکداری مرکزی شهر لندن نفوذ کردند.
این امر به روثشیلدها اجازه داد تا با استفاده از تقلب و فریب، ثروت اشراف انگلیسی و اعیان زمین دار را که سرمایه گذاری تجاری از طریق مؤسسات بانکی شهر لندن انجام داده بودند، بدزدند. از این تبار خانوادگی، «مایر آمشل باوئر» (۱۸۱۲-۱۷۴۴) که نام خانوادگی خود را به روثشیلد تغییر داد، کسی است که به عنوان «پدر مالیهی بینالملل» نام برده می شود و کسی است که نخستین بانک روثشیلدها را تاسیس کرد.
نقطهی عطف گسترش نفوذ مالی روتشیلدها در انگلستان، سالهای پس از نبرد واترلو(۱۸۱۵) بود که خزانه سلطنتی انگلستان خالی و خاندان سلطنت عملا ورشکست شد. اینجا بود که خاندان روتشیلد از طریق تامین مخارج دربار، امتیازات بسیار بزرگ مالی و سیاسی از دربار انگلستان گرفتند.
هنگامی که آنها به سیستم بانکی بریتانیا نفوذ کردند و آن را ربودند، با سلطنتی های بریتانیا اختلاط پیدا کردند و از طریق دادن وام و کمک مالی، قدرت پشتپردهی دربار را به قبضهی خود دراوردند. برخی از کارشناسان تاریخی بر این باورند که روثشیلدها از طریق ایجاد فساد در دربار انگلستان و از راه به در بردن زنان خاندان سلطنت و ایجاد خط خونی مختلط و نامشروع خزری-سلطنتی، در واقع تبار واقعی سلطنت انگلستان را نسلکشی کردند، تا هم ثروت و هم قدرت را یکجا به دست بیاورند.
این فرضیه در نوامبر ۲۰۲۱، پررنگتر شد، زمانی که رسانههای انگلستان از فاش شدن نام حدود ۳۰ نفر از وابستگان دربار انگلستان خبر دادند که خاندان سلطنتی با استفاده از اختیارات خود درباره اعضای خود، وصیتنامه آنان را آنلاین و موم کرده بود تا جزییات داراییهای ایشان معلوم نگردد. مشهورترین فرد فهرست فاش شده توسط یکی از قضات انگلیسی، لئوپولد دو روتشیلد، بانکدار انگلیسی و دوست نزدیک ادوارد هفتم بود که نشان میدهد وصیتنامه او در سال ۱۹۱۷ آنلاین و موم شد، در حالی که ظاهرا او عضوی از خاندان سلطنتی نبود. [۱]
از سوی دیگر، این دیگر داستان معروفی است که نامهی حاوی بیانیهی بالفور(۱۹۱۷)، که بیانیه رسمی اعلام تشکیل دولت جعلی یهود در فلسطین از سوی دولت بریتانیا بود، خطاب به لرد والتر روتشیلد نگاشته شد. والتر عنوان لرد را از پدرش «ناتائیل»، که معروف به بانکدار ملکه بود، به میراث برد.
نامه به خانهاش در پیکادیلی تحویل داده شد و از آنجا در املاکش در ترینگ برای او برده شد.
تصمیم برای ارسال بیانیه نخست وزریر انگلستان به او توسط برخی تعجب آور تلقی شد. به عنوان مثال، ناهوم سوکولوف، از رهبران جنبش صهیونیزم در ابتدای قرن بیستم، خاطرنشان کرد که دلیل اصلی ارسال اعلامیه بالفور به والتر، به جای کمیته صهیونیستی، این بود که صهیونیست ها “آدرسی نداشتند در حالی که والتر آدرس بسیار خوبی در ۱۴۸ پیکادیلی لندن داشت”. جدای از این ادعا، والتر عمیقاً درگیر جنبش صهیونیستی بود. او از طریق خواهر زن مجارستانی خود، روزیکا، یک صهیونیست متعصب، که با برادر کوچکتر والترز، یعنی چارلز ازدواج کرده بود، با «حییم وایزمن» آشنا شده بود. وایزمن، متنفذترین چهره در جنبش صیهونیزم، پرقدرتترین فرد در آژانس جهانی یهود و نخستین رییس جمهور رژیم صهیونیستی بعد از تشکیل آن، بود.
پس از صدور اعلامیه بالفور، وایزمن به والتر روتشیلد نوشت:
“من از شما صمیمانه تشکر می کنم که این امکان را فراهم کردید – مطمئن هستم که وقتی تاریخ این زمان نوشته شود، به طور موجه گفته می شود که با نام بزرگترین خاندان یهودیت در ارتباط بوده است. با اعطای منشور کبیر(مگنا کارتا) آزادیهای یهودی”.
اما فراتر از والتر روتشیلد، این بارون ادموند جیمز دو روتشیلد از شاخه فرانسوی خاندان بود که نقش مهم و البته بسیار متفاوتی را در سال های قبل از اعلامیه ایفا کرد.
بارون ادموند پس از موج مخالفت با یهودیان در روسیه و شرق اروپا در ۱۸۸۰، به شدت بر فعالیتهای خود برای اسکان یهودیان در فلسطین افزود. او به دنبال چیزی فراتر از یک پناهگاه برای یهودیان بود. مهمتر از همه، او از چشم انداز تولد دوباره روح یهود در آنچه «سرزمین باستانی آن» خوانده می شد، الهام گرفت. همانطور که او بعداً به پیشگامان اولیه ساخت شهر Rishon Le Zion در سرزمینهای اشغالی نوشت:
“من به دلیل فقر و رنج شما به کمک شما نیامدم… من این کار را به این دلیل انجام دادم که در شما محققکنندگان رنسانس اسرائیل و آن آرمانی که برای همه ما عزیز است، هدف مقدس بازگشت اسرائیل به سرزمین اجدادی خود را دیدم.”
ادموند دو روتشیلد نه تنها در تامین نیازهای فیزیکی و اقتصادی جوامع نوپای یهودی در فلسطین، بلکه از بعد فکری و معنوی فعالیت آنها نیز حمایت کند. به عنوان مثال، او توسعه دانشگاه عبری را “رویداد بزرگی در تاریخ مدرن یهودیت” می دانست و فعالانه از احیای زبان عبری حمایت می کرد. در واقع، الیزر بن یهودا، پدر عبری مدرن، فرهنگ لغت معروف عبری خود را به او تقدیم کرد.
او در ۱۹۲۵، زمانی که آخرین بازدید خود را از سکونتگاههای یهودی فلسطین انجام داد، در سخنرانی خود در کنیسه بزرگ تل آویو یادآوری کرد:
“وقتی به سرزمینی که کارم را شروع کردم، به گذشته، نگاه می کنم، به یاد می آورم که چگونه فلسطین در آن روزها ظاهر شد: زمین صخره ای و بایر پر از خار. امروز به نظرم می رسد که در رویا هستم.”
ادموند روتشیلد دقیقا در ۲ نوامبر ۱۹۳۴، یعنی در سالگرد اعلامیه بالفور درگذشت. فعالیت او در فلسطین و سپس رژیم جعلی اسرائیل توسط پسرش جیمز و همسر جیمز، دوروتی، ادامه یافت.
جیمز و دوروتی هر دو نقشی در داستان موازی دیپلماسی ایفا کردند که منجر به اعلامیه شد. جیمز در فرانسه بزرگ شده بود اما برای تحصیل در کمبریج انگلستان، فرانسه را ترک کرد. در انگلستان، او با دوروتی پینتو، دختری ۱۷ ساله از یک خانواده انگلیسی اصالتا یهودی سفاردی ازدواج کرد که خود نقش مهمی در داستان اعلامیه بالفور ایفا کرد.
در مصاحبهی زیر مشاهده می کنید که لرد یعقوب روتشیلد، به صراحت تاکید می کند که «خاندان ما اسراییل را به وجود آورد.»
حییم وایزمن در انگلستان با بارون ادموند روتشیلد و پسرش جیمز ملاقات کرد تا از حمایت آنان بهرهمند شود. جای تعجب نیست که وایزمن می خواست با بارون ادموند یا حداقل پسرش جیمز ملاقات کند تا از حمایت آنها استفاده کند. این سرآغاز رابطهی عمیق وایزمن با این خاندان و خدمات متقابل او(به عنوان قدرتمندترین فرد رژیم صهیونیستی در سالهای آغازین تشکیل دولت یهود) و خاندان روتشیلد بود.
تعهد جیمز و دوروتی روتشیلد به دولت یهود آن میزان بود که هم ساختمان کنست و هم ساختمان دادگاه عالی رژیم اشغالگر قدس، اهدایی از این زن و شوهر بوده است. دوروتی در سرزمینهای اشغالی بنیادی به نام Yad Hanadiv تاسیس کرد که تا به امروز یکی از ذینفوذترین بنیادهای صهیونیستی است.
به عبارت دیگر، از یک سو، رهبران اروپایی در واقع تحتسلطهی پنهان اشرافیت سیاه اروپایی قرار دارند که در پس پردهی پر زرق و برق دموکراسی، امتداد سلطنت مطلقهی دوران قرون وسطی را پیش می برند و خود این اشرافیت، تحت سلطهی خاندان روتشیلد یا «مافیای خزری» است.
از سوی دیگر، خاندان روتشیلد، پدرخواندهی موجودیتی جعلی، غاصب و سرطانی به نام «اسراییل» هستند. به واقع، رهبران اروپایی از زمان نطفهریزی رژیم غاصب صهیونیستی، چیزی جز تاییدگر و خادم الیگارشی یهود نبودهاند و تنها تفاوتی که این دور از جنایتهای اسراییل علیه فلسطینیان رقم زد، پایین افتادن هر نوع نقاب و پیرایه از چهرهی عروسکهای خیمهشببازی صهیونیزم، یعنی سران کشورهای غربی است.
انتهای پیام