داستان رمان کافه ژپتو نویسنده نغمه نائینی
معرفی کتاب کافه ژپتو
نویسنده : نغمه نائینی
موضوع رمان : عاشقانه
کتاب کافه ژپتو داستانی جذاب از نغمه نائینی است که در انتشارات سخن به چاپ رسیده است. این داستان ماجرای زندگی مهتا است که در شرف ازدواج است اما با یک تصادف، همه چیز زندگیاش، تغییر میکند. برای دانلود رمان می توانید به سایت ما مراجعه نمایید.
درباره کتاب کافه ژپتو
نغمه نائینی در کتاب کافه ژپتو داستان مهتا را برای مخاطبانش روایت میکند. مهتا، دختری شاد و بی خیال، از خانوادهای ثروتمند است. دغدغه این روزهای او، فراهم کردن مقدمات جشن ازدواجش است و همه چیز خوب پیش میرود الا اینکه بعضی خاطرات کمرنگ گذشته به او هجوم میآورند. وقتی و فرصتی تا روز ازدواج مهتا باقی نمانده است اما یک تصادف، همه چیز را در زندگی او تحت تاثیر قرار میدهد. تصادفی که سبب میشود او برای برگشت به زندگی به شدت تلاش و تقلا کند.
کافه ژپتو داستانی فانتزی و عاشقانهای لطیف است. مخاطبان با برگشت به عقب در داستان از رازهایی باخبر میشوند که کتاب را برایشان جذابتر میکند. داستان این کتاب، داستانی است که نگاهی متفاوت به زندگی دارد و فرصتی در اختیار خوانندهاش قرار میدهد: فرصتی برای اینکه زندگی کند، آدمهای خوب و بد دور و برش را بشناسد و عاشقی را تجربه کند.
کتاب کافه ژپتو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کافه ژپتو کتابی است برای تمام طرفداران داستانهای ایرانی و کسانی که از خواندن یک عاشقانه عمیق و جذاب لذت میبرند.
بخشی از کتاب کافه ژپتو
استرس روبهرو شدن با بچهها و خانوادهام را دارم. در طبقهٔ پنجم، آشنایی نمیبینم. از پرستار، سراغ اتاق ایزوله را میگیرم. راهنماییام میکند. نگران و مردد پیش میروم. بخشی از دیوار اتاق، شیشهای است. از کنار شیشه، به داخل سرک میکشم. بابا و آتیلا با گان و پاپوش استریل در اتاق هستند. قلبم تند میزند از دیدنشان. از دیدن خودم که روی تخت، بیهوش است با چشمهای بسته و همان دستگاهها، لولهها و سیمها!
آتیلا کنار تخت نشسته و خیره به صورت خوابیدهٔ من، دستم را میان دو دست گرفته است. بابا هم مات تخت من مانده و غمگین، لبهایش را روی هم فشار میدهد. غمی که در نگاهش لانه کرده، مال چشمهای همیشه خندان بابا نیست، وقتی هر بار میگفت ‘ماه پیشونی بابا’ و انگار ستارهباران میشد نینی نگاهش! اشکم میچکد.
آتیلا… مثل کسی که از فراموشی برگشته، لحظه لحظهٔ عاشقیاش پیش چشمهایم جان میگیرد. مردی که ناباور و ساکت، دستم را گرفته، همان است که از اولین دیدار در کافهٔ خیام و سپهر، لبخندش طعم و بوی عسل داشت و شرمنده از غریبیاش با تئاتر میگفت.
برمیگردم به دیوار کنار شیشه تکیه میزنم و چشم میبندم. اشکم میچکد.
– من از همهٔ هنر تئاتر، فقط یهکم پانتومیم بلدم.
دو نفری پشت میز کنار پنجرهٔ کافه ژپتو بودیم. در نگاهش، تخسترین پسربچهٔ زمین، بادبادک قرمز میفرستاد توی آسمان دلم.
– بازی کنم ببینی؟!
سر تکان دادم. در صندلی جابهجا شد و خیره به من، به خودش اشاره کرد. دست روی قلبش گذاشت، بعد مشت کرد و جلوی صورتم انگشتهایش را باز کرد. قلبم به تپش افتاد. لبخند زدم… لبخند زد. به من اشاره کرد. با دو دست، روی سرش تاج خیالی گذاشت و کف دستش را چسباند روی قلبش!
لبخند زد. قلبم بیقراری کرد. لبخند زدم. به خودش اشاره کرد و دست روی قلبش گذاشت. مردد و آرام، دست دراز کرد طرف دست چپم. حلقهٔ فرضی را روی انگشت حلقهام کشید و پسرک تخس چشمهایش نخ بادبادکش پاره شد. برای اولین بار، کف دستش را گذاشت روی پشت دست چپم و بادبادک قرمز، رفت تا خورشید!
این مرد، وجودش از ابتدا، برایم با محبت تعریف شده بود.
– حالتون خوبه خانوم؟!
چشم باز میکنم و برای پرستار سر تکان میدهم. وارد اتاق میشود. دوباره طرف اتاق برمیگردم. آتیلا هم کنار بابا ایستاده و با هم صحبت میکنند.
پس بقیه کجا هستند؟! مامان… شیما، پریسا… فکر میکردم در بیمارستان باشند.
بابا و آتیلا از اتاق خارج میشوند. سریع خم میشوم و با بند کفشم بازی میکنم، اما زیرچشمی حواسم به آنهاست. بابا دست روی شانهٔ آتیلا میگذارد.
– برو کمی استراحت کن، بعد سری به دفتر بزن.
صدای بیحالش، بغضم را شدیدتر میکند.
– شما چی؟ از دیروز همهش سرپا هستید.
– من هستم… اینجا باشم آرومترم.
لحظهای سر بلند میکنم و به دو مرد مهم زندگیام خیره میمانم. به خاطر این دو نفر هم شده، باید زودتر برگردم!
پشت به آنها، به طرف دیگر راهرو میروم تا بروند. باید سراغ پریسا و شیما بروم. هنوز نمیدانم چطور باید خودم را معرفی کنم. چطور دربارهٔ خودم بگویم… چه بگویم که شک نکنند؟ چهکار کنم تا اشکشان دربیاید؟!
با چند داستان کوتاه و رمان عاشقانه آشنا شوید
همهی ما به کمی عشق در زندگی احتیاج داریم. تجربهی داستانهای عاشقانه اما، میتواند جایی جز در جهان واقعی اتفاق بیفتد. ما میتوانیم بخشی از این ماجراها را، لابهلای کلمات یک رمان عاشقانه جست و جو کنیم. کتابها، میتوانند دستان ما را بگیرند و جذابترین تصاویر عاشقانهی جهان را نشانمان دهند.
در این یادداشت، با بیش از ۴۰ رمان عاشقانه جدید و محبوب و معروف آشنا میشویم که ما را با این احساس پیچیدهی انسانی آشنا میکنند. احساسی که گاهی با شور و شگفتی و گاهی با اشک و آه همراه است. برای دانلود این رمان های عاشقانه کافی است روی دکمه دانلود کتاب در هر بخش بزنید.
ما همواره در حال به روزرسانی این یادداشت هستیم. برای همین پیشنهاد میکنیم به این یادداشت هر چند وقت یک بار سری بزنید و با کتابهای جدیدتر آشنا شوید. راستی اگر شما هم رمان عاشقامه معروفی خواندهاید، فراموش نکنید که در قسمت دیدگاهها نامش را برای ما بنویسید
داستان کتاب در سال ۱۹۶۰ اتفاق میافتد. وقتی که جنیفر استرلینگ در بیمارستان بیدار میشود، هیچچیز را بهخاطر نمیآورد، نه تصادف دلخراشی که او را به بیمارستان کشانده است، نه همسرش و نه حتی هویت خودش. او در زندگی خود، احساس بیگانگی و غربت میکند تا این که با نامهای احساسی مواجه میشود که با حرف B امضا شده است و از او میخواهد که همسرش را ترک کند.
مدتها بعد و در سال ۲۰۰۳، روزنامهنگاری به اسم الی، همان نامه مرموز را در پوشهای در آرشیو روزنامههایش پیدا میکند. او بهشدت درگیر رمان آخرین نامه معشوق شده و امیدوار است که این نامه، مسیر شغلی متزلزلش را از سقوط نجات دهد. اگر قصه این دو عاشق پایان خوبی داشته است، شاید الی هم بتواند فرد موردنظر زندگیاش را پیدا کند. جستوجوی الی، مسیر تاریخ را عوض خواهد کرد و به او کمک میکند تا واقعیت رابطه عاشقانه زندگی خود را دریابد.داستان رمان عاشقانه
داستان با یک مهمانی شروع میشود که در آن رها و پروانه شرکت کردهاند. رها در میان مهمانی متوجه خیانت سپهر دوست پروانه به او میشود و سعی میکند دوستش را آگاه کند. زمان پیش میرود و پسر دیگری بهنام احسان وارد زندگی پروانه میشود او خدمتکار خانهشان است. پروانه که احساس عمیقش نسبت به احسان را در قلبش نگه داشته و چون میداند عشقش ممنوعه و پر از مخالفت خانواده است، سعی میکند روی آن سرپوش بگذارد. اما وقتی میفهمد احساسش دوطرفه است، تصمیم میگیرد همراه احسان شود و پیش پدرش پرده از این عشق بردارد. اما با واکنش شدید پدرش روبهرو میشوند و رازهایی برملا میشود که هیچکدام انتظارش را نداشتهاند.
داستان عشقی ناگفته روایت عاشقانهای است متفاوت؛ روایت عشقی راستین و رابطهای خاص میان زن و مردی که در وهلهٔ اول تمام دلایل و حقایق عالم مخالف با عاشقشدن و ازدواج آنها با یکدیگر است؛ زنومردی که از میان همهٔ دشواریها راهی مییابند تا به سطح جدیدی از عشق نائل شوند، بهجای آنکه فقط بهسادگی یکدیگر را تحمل کنند و بدون هیچ احساسی و تنها از روی قیدوشرط باهم بمانند.
دانلود رمان عاشقانه ایرانی و خارجی را در سایت 98iiia جستجو کنید.
این کتاب، داستان واقعی عشقی افلاطونی را روایت میکند و با بیانی صادقانه و صمیمی کمک میکند تا بتوانیم تمام زوایای آن را لمس کنیم و درکی واقعبینانه از آن به دست آوریم. در این داستان سیر کمال انسانی و چگونگی شکلگیری یک مثلث عشقی با پروردگار را خواهیم دید؛ زن و مرد و پروردگار، سهضلعی که دروازهٔ معرفت روحانی و کمال غایی را شکل میدهند.
کتاب آشور نوشته نیلوفر قائمیفر است. این کتاب را انتشارات کتاب آترینا منتشر کرده است. این کتاب عاشقانهای سرشار مبارزه است. آشور مردی فوق العاده منحصر به فرد و متفاوت است. او یاد گرفته روی پاهای خودش بایستاد و خیلی از رسومات و عقاید خانوادهاش را زیر پا بگذارد اما یک چیز برای او همان رسم قدیم است و آن هم ازدواج با دختر عموش سمر است. آشور مردی نیست که بگذارد دیگران برایش تصمیم بگیرند. مردی نیست که زیر بار رسومات سر خم کند و قبول کردن این ازدواج فقط و فقط بهخاطر این است که از ته دل سمر را دوست دارد و به گفته خودش حتی اگر اسمش روی اسم سمر نبود باز هم با او ازدواج میکرد.
آشور دیوانه سمر است و همچون مجنون او را میپرستد. همین موضوع سمر را نگران کرده است و باعث میشود این دونفر برای شناخت همدیگر بههم نزدیک شوند. نزدیک شدنی که همهچیز را عمیقتر میکند.
رمان عاشقانه و اجتماعی دختر ذرت نوشته جویس کارول اوتس، نویسنده معاصر آمریکایی است. اوتس در این کتاب از خلال یک داستان عاشقانه به وضعیت جامعه معاصر امریکا میپردازد.
یاغی سرگذشت عشق است و دلدادگی و جنون! عشقی که انسان را مجبور میکند تا انتهای بیراههای برود و به مقصد فکر نکند. این قصه داستان خشم و نفرت و انتقام است. خشمی که در دل امیرطاهای داستان یا همان یاغیِ معروفِ دانشگاه لانه کرده و تخم نفرت در دل او کاشته است! یاغی، بهدلیل وسوسههای دوست صمیمیاش؛ حسام، نقشه انتقامگیری و بر زمین زدن سرمدی را میکشد. نقشهای که به قول حسام درست مثل یک تیر و دو نشان زدن برای امیرطاها است. هم تصرف عشقش الهه و هم بیآبرو کردن برادرزاده سرمدی!
نفرت این دو دوست و برادر از سرمدی، پای محیای بیگناه را به داستان میکشاند و او ناخواسته وارد بازی کثیفی میشود که جزء به جزء آن، توسط این دو دوست، پیریزی شده است. اتفاقاتی که زندگی او را تغییر میدهد.